۱۳۸۹ آبان ۲۳, یکشنبه

باز هم درس خواندن ولی اینبار واقعی

 هنوز عادت به نوشتن و آپ کردن وبلاگم رو ندارم و به همین خاطر فاصله بین اولین و دومین پست زیاد شده.
گفتم که بعد از سالها دور بودن از درس و دانشگاه باز هم فرصتی پیش آمد که ادامه تحصیل بدهم و درس بخوانم ولی این درس خواندن کجا و آن درس خواندن در دانشگاه آزاد کجا که از دانشجو بودن فقط اسمش را یدک می کشیدیم و در جستجوی هر چیزی بودیم الا علم و دانش. دانشجو بودن در این سر دنیا خیلی متفاوت با آن چیزی است که قبلا می دانستم. درس خواندن های بی پایان با مقدار زیادی مقاله و تکلیف و خیلی کارهای دیگه کمترین کارهایی است که از یک دانشجو با پیشینه دانشگاه آزاد توقع دارند.
سیستم ترمی اینجا به صورت دو نیم ترم است به این معنی که هر سال از چهار نیم ترم تشکیل شده که به آن بلاک میگویند و ما باید کمتر از دوماه حداقل سه درس با مقدار زیادی کارهای حاشیه ای را در یک بلاک انجام دهیم.
به هر حال با همه استرس ها و شب بیداری ها و گذروندن همه روز در کتابخانه و از این قبیل کارهایی که از من بعید بوده همیشه، امتحانها رو پشت سر گذاشتم تا دوشنبه که دوباره شروع یک بلاک جدیده و..

۱۳۸۹ شهریور ۲۴, چهارشنبه

انگیزه نوشتن در هوای ابری

خیلی وقت بود که دلم می خواست وبلاگی داشته باشم. خیلی وقت بود که با خواندن هر وبلاگ وسوسه می شدم من هم بنویسم. ولی هر بار به تعویقش میانداختم و به دنبال یک موضوع در زندگیم بودم که به بهانه اش وبلاگم را شروع کنم. وقتی که همسرم برای تحصیل به هلند آمد فکر کردم بهانه خوبی است که از دلتنگیها و تنهایی هایم بنویسم . ولی همان دلتنگی ها حوصله و توانی باقی نمی گذاشتند.  ترک ایران و پیوستن به همسرم هم آنقدر انگیزه ایجاد نکرد.
اینروزها که بعد از سالها دوری از درس و تحصیل بار دیگر به کلاس و درس برگشتم  انگیزه ای رو که دنبالش بودم رو در من بوجود آورد.